معنی عبوس و اخمو

حل جدول

عبوس و اخمو

گرفته


اخمو و عبوس

ترشرو، ترشروی، گرفته


اخمو

عبوس و همیشه اوقات تلخ.

عبوس و همیشه اوقات تلخ

عبوس


عبوس

اخمو

لغت نامه دهخدا

اخمو

اخمو. [اَ] (ص نسبی) در تداول عامه، آنکه هماره ابرو درهم کشیده دارد. که بسیار اخم کند. بداخم. عبوس. کاسف الوجه.


عبوس

عبوس. [ع َب ْ بو] (اِخ) موضعی است. (معجم البلدان).

عبوس. [ع َب ْ وَ] (ع اِ) جماعت بسیار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

فرهنگ عوامانه

اخمو

عبوس و همیشه اوقات تلخ.

فرهنگ عمید

عبوس

‌ترش‌رو، بداخم، اخمو،


اخمو

ویژگی کسی که همیشه اخم می‌کند، ترش‌رو، عبوس،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اخمو

بداخلاق، بداخم، بدخو، ترشرو، عبوس


عبوس

اخمو، ترشرو، گرفته،
(متضاد) گشاده‌رو

فرهنگ معین

عبوس

(عَ) [ع.] (ص.) بسیار ترشروی، اخمو.

معادل ابجد

عبوس و اخمو

791

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری